IQ چیست؟
در ابتدا، تست هوش برای شناسایی کودکان با هوش پایین بهمنظور قرار دادن آنها در برنامههای آموزشی ویژه استفاده میشد. اولین تستهای IQ برای مقایسه هوش کودک با میزان هوش او در مقایسه با سن کودک طراحی شد. اگر کودک بهطور قابلتوجهی باهوشتر از یک کودک معمولی هم سن خود بود، به کودک نمره بالاتری داده میشد و اگر کودک امتیاز کمتر از حد انتظاری در مقایسه با کودک همسن خود کسب میکرد، به کودک نمره IQ پایینتری داده میشد.
این روش برای تعیین سن ذهنی هنگام آزمودن بزرگسالان خیلی خوب عمل نمیکند، و امروزه سعی میشود تستهایی ساخته شود که پتانسیل ذهنی واقعی یک فرد را بدون تعصب فرهنگی مشخص کند و نمرات افراد را با نمرات دیگران مقایسه کند. بنابراین، ما نتایج عینی یک فرد را با نتایج عینی افراد دیگر مقایسه میکنیم و تعیین میکنیم که هر آزموندهنده در مقایسه با سایر آزموندهندگان چقدر باهوش است، بهجای اینکه آزمونشوندگان را با استانداردهای مربوط به سن دلخواه مقایسه کنیم.
انحراف معیار
اولین قدم برای درک تست هوش، درک انحراف معیار است. برای درک این مفهوم، میتوان در مورد چیزی که آماردانان توزیع نرمال دادهها مینامند، آشنا شد.
توزیع نرمال داده به این معنی است که بیشتر نمونهها در مجموعه دادهها نزدیک به میانگین هستند. فرض کنید در حال نوشتن داستانی در مورد تغذیه هستید. شما باید به میزان معمول کالری مصرفی روزانه افراد نگاه کنید. مانند بسیاری از دادهها، اعداد برای مصرف معمولی مردم احتمالاً بهطورمعمول توزیع میشوند. یعنی برای اکثر افراد مصرف آنها نزدیک به میانگین خواهد بود، درحالیکه افراد کمتری، خیلی بیشتر یا خیلی کمتر از میانگین غذا میخورند. اگر به دادههای معمولی توزیعشده روی یک نمودار نگاه کنید، چیزی شبیه به این خواهد بود:
محورx (محور افقی) مقدار سؤال است- برای مثال، کالری مصرفشده، دلارهای بهدستآمده یا جنایات انجامشده؛ و محورy (عمودی) تعداد نقاط داده برای هر مقدار در محور x است – تعداد افرادی که x کالری میخورند، تعداد خانوارهایی که x دلار درآمد دارند.
همه مجموعههای داده دارای نمودارهایی نیستند که به این شکل کامل به نظر برسند. برخی منحنیهای نسبتاً صاف خواهند داشت، برخی دیگر بسیار شیبدار خواهند بود. گاهی اوقات میانگین کمی به یک طرف متمایل میشود؛ اما تمام دادههای توزیعشده معمولی چیزی شبیه به همین شکل «منحنی زنگوله ای» خواهند داشت.
انحراف معیار به شما میگوید که چگونه تمام مثالهای مختلف در مجموعهای از دادهها در اطراف میانگین خوشهبندی شدهاند. هنگامیکه نمونهها کاملاً در کنار هم قرار میگیرند و منحنی زنگوله ای شکل شیبدار است، انحراف معیار کوچک است. هنگامیکه نمونهها از هم جدا میشوند و منحنی زنگوله ای نسبتاً صاف است، به شما میگوید انحراف معیار نسبتاً زیادی دارید.
محاسبه مقدار یک انحراف استاندارد پیچیده است، اما اجازه دهید بهصورت گرافیکی به شما نشان دهم که انحراف استاندارد نشاندهنده چیست.
یک انحراف استاندارد به دور از میانگین در هر جهت در محور افقی (ناحیه قرمز در نمودار بالا) حدود 68 درصد از افراد این گروه را تشکیل میدهد. دو انحراف استاندارد به دور از میانگین (مناطق قرمز و سبز) تقریباً 95 درصد از مردم را تشکیل میدهند؛ و سه انحراف معیار (مناطق قرمز، سبز و آبی) حدود 99 درصد از مردم را تشکیل میدهند.
اگر این منحنی مسطحتر و گستردهتر بود، انحراف معیار باید بزرگتر میشد تا آن 68 درصد یا بیشتر از مردم را به خود اختصاص دهد. به همین دلیل است که انحراف معیار میتواند به شما بگوید که نمونهها در یک مجموعه چقدر از میانگین فاصله دارند.
چرا این مفید است؟ در اینجا یک مثال آورده شده است: اگر نمرات آزمون را برای مدارس مختلف مقایسه میکنید، انحراف معیار به شما میگوید که نمرات آزمون برای هر مدرسه چقدر متنوع است.
فرض کنید مدرسه A میانگین نمره آزمون بالاتری نسبت به مدرسه B دارد. اولین واکنش شما ممکن است این باشد که بگویید بچههای مدرسه A باهوشتر هستند.
اما یک انحراف استاندارد بزرگتر برای یک مدرسه به شما میگوید که تعداد بچههای نسبتاً بیشتری در آن مدرسه در یک طرف منحنی قرار می گیرند. با پرسیدن چند سؤال بعدی، ممکن است متوجه شوید که مثلاً میانگین مدرسه A منحرف شده است زیرا منطقه مدرسه همه بچههای با استعداد را به مدرسه A میفرستد. یا اینکه نمرات مدرسه B پایین آمده است زیرا دانشآموزانی که اخیراً از کلاسهای آموزش استثنایی همگی به مدرسه B فرستاده شدهاند.
بهاینترتیب، نگاه کردن به انحراف معیار میتواند به شما کمک کند در هنگام پرسیدن اینکه چرا دادهها به این شکل هستند، در مسیر درست قرار بگیرید.
انحراف معیار همچنین میتواند به شما کمک کند ارزش تمام آن مطالعات بهاصطلاح “مطالعاتی” را که به نظر میرسد هر روز در مطبوعات منتشر میشوند، ارزیابی کنید. برای مثال، انحراف معیار بزرگ در مطالعهای که ادعا میکند رابطه بین خوردن کیکهای کوچک و برنده شدن در ماراتن را نشان میدهد، ممکن است به شما گوشزد کند که ادعاهای مطالعه چندان قابل اعتماد نیستند.
انحراف استاندارد در آزمونهای هوشی 15 است. این بدان معناست که هر یک از میلههای نمودار بالا نشاندهنده گستره 15 نقطه است؛ بنابراین، 68٪ از آزمایشکنندگان نمرات بین 85 تا 115 یا در یک انحراف استاندارد از میانگین خواهند داشت. 95٪ از آزمایشکنندگان نمرات بین 70 تا 130 یا در دو انحراف استاندارد از میانگین خواهند داشت؛ و 99٪ از آزمایشکنندگان نمرات بین 55 تا 145 یا در 3 انحراف استاندارد از میانگین خواهند داشت. نمره چهار انحراف استاندارد از میانگین بسیار نادر است. کمتر از 1٪ از آزمایشکنندگان در چهارمین انحراف استاندارد بالاتر یا کمتر از میانگین امتیاز میگیرند.
تعریف هوش
بیشتر مردم تصور شهودی از چیستی هوش دارند، و بسیاری از کلمات در زبان انگلیسی بین سطوح مختلف مهارت فکری تمایز قائل میشوند: زرنگ/خنگ، باهوش/احمق، تیز /آهسته و غیره. بااینحال، هیچ تعریف پذیرفتهشده جهانی از هوش وجود ندارد، و مردم همچنان به بحث و گفتگو ادامه میدهند که دقیقاً چیست. سؤالات اساسی باقی میماند: آیا هوش یک توانایی عمومی است یا چندین سیستم مستقل از تواناییها؟ آیا هوش یک ویژگی مغز، ویژگی رفتار یا مجموعهای از دانش و مهارت است؟
سادهترین تعریف ارائهشده این است که هوش هر چیزی است که آزمونهای هوش اندازهگیری میکنند؛ اما این تعریف توانایی را بهخوبی مشخص نمیکند و مشکلات متعددی دارد. اول، دایرهای است: فرض بر این است که آزمونها وجود هوش را تأیید میکنند که بهنوبه خود با آزمونها قابلاندازهگیری است. دوم، بسیاری از تستهای هوش مختلف وجود دارد، و همه آنها یکچیز را اندازهگیری نمیکنند. درواقع، سازندگان اولین تستهای هوش با ایده دقیقی ازآنچه میخواستند اندازهگیری کنند، شروع نکردند. درنهایت، تعریف بسیار کمی در مورد ماهیت خاص هوش میگوید.
هرگاه از دانشمندان خواسته میشود که هوش را بر اساس علت ایجاد آن یا آنچه درواقع هست تعریف کنند، تقریباً هر دانشمندی تعریف متفاوتی ارائه میدهد. بهعنوانمثال، در سال 1921 یک مجله دانشگاهی از 14 روانشناس و مربی برجسته خواست تا هوش را تعریف کنند. این مجله 14 تعریف مختلف دریافت کرد، اگرچه بسیاری از کارشناسان بر توانایی یادگیری از تجربه و توانایی سازگاری با محیط تأکید داشتند. در سال 1986 محققان این پژوهش را با پرسش از 25 متخصص برای تعریف هوش تکرار کردند. محققان تعاریف مختلفی دریافت کردند: سازگاری عمومی با مشکلات جدید در زندگی. توانایی درگیر شدن در تفکر انتزاعی؛ سازگاری با محیط؛ ظرفیت دانش و دانش موجود؛ ظرفیت عمومی برای استقلال، اصالت و بهرهوری در تفکر؛ ظرفیت کسب ظرفیت؛ درک روابط مرتبط؛ توانایی قضاوت، درک و استدلال؛ درک روابط؛ و توانایی شناختی ذاتی و کلی.
افراد در جمعیت عمومی نسبت به اکثر متخصصان تصورات متفاوتی از هوش دارند. افراد عادی و مطبوعات رایج تمایل دارند بر زیرکی، عقل سلیم، توانایی حل مسئله عملی، توانایی کلامی و علاقه به یادگیری تأکید کنند. علاوه بر این، بسیاری از مردم فکر میکنند که شایستگی اجتماعی جزء مهمی از هوش است.
بیشتر محققان هوش، هوش را بهعنوان چیزی که با تستهای هوش اندازهگیری میشود، تعریف میکنند، اما برخی از محققان استدلال میکنند که این تعریف ناکافی است و هوش هر تواناییهایی است که توسط فرهنگ فرد ارزشگذاری میشود. بر اساس این دیدگاه، مفاهیم هوش از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. برای مثال، مردم آمریکای شمالی اغلب مهارتهای کلامی و ریاضی را با هوش مرتبط میدانند، اما برخی از فرهنگهای دریانوردی در جزایر اقیانوس آرام جنوبی، حافظه فضایی و مهارتهای ناوبری را بهعنوان نشانههای هوش میدانند. کسانی که معتقدند هوش از نظر فرهنگی نسبی است، این ایده را که هر آزمونی میتواند هوش را در فرهنگهای مختلف اندازهگیری کند، مخالفت میکنند. بااینحال، برخی دیگر هوش را یک توانایی شناختی اساسی مستقل از فرهنگ میدانند.
در سالهای اخیر، تعدادی از نظریهپردازان استدلال کردهاند که آزمونهای استاندارد هوش تنها بخشی از تواناییهای انسان را اندازهگیری میکنند که میتواند جنبههای هوش در نظر گرفته شود. برخی دیگر از محققان بر این باورند که چنین آزمونهایی هوش را بهطور دقیق اندازهگیری میکنند و عدم توافق بر سر تعریفی از هوش، اندازهگیری آن را باطل نمیکند. ازنظر آنها، هوش بسیار شبیه بسیاری از مفاهیم علمی است که قبل از اینکه دانشمندان بفهمند اندازهگیری واقعاً به چه معناست، بهدقت اندازهگیری میشوند. گرانش، دما و تشعشع همگی نمونههایی از مفاهیمی هستند که قبل از درک آنها اندازهگیری شدهاند.
منبع: IQTEST
مطالب پیشنهادی: